3SoOoOoOoOoT MaN

سوت به دست ...

3SoOoOoOoOoT MaN

سوت به دست ...

نوروز ...!

عید امسال هم گذشت  ...!

با تموم مشکلاتش ...!

چه خوب بود لحظه تحویل سال و اس ام اس (پیامک) هاش ...!

چه خوب بود پارک خانواده با بچه ها ...!

چه خوب بود سینمای 4 بعدی (به قول خودشون ) با ممد ...!

چه خوب بود درکه با بچه ها ...!

چه خوب بود لواشکی که توی مترو خوردیم1....!

و چه خوب بود های دیگه ...!


و چه بد بود ...!

بهتره چه بد بود ها رو ننویسم ...!

و این پست پایان خوبی داشته باشه ...!

عیدتون مبارک ...!


: داستان لواشک در ادامه مطلب ...!


سوت 1 : ببخشید دیر آپ کردم ...! اصلا وضعیتی نداشتم که آپ کنم ...!

سوت 2 : عید همه مبارک ! هر چند دیره ولی می خواستم برخلاف همه آخر عید آپ کنم ...!

سوت 3 : 

سوت 4 : ...!

ادامه مطلب ...

امتحان ...! (۲)

4 سال پیش همین موقع وقتی از جلسه امتحان میومدیم بیرون می گفتیم حیف شد و بیچاره شدم و می شم 19/75 ...!

4 سال پیش همین موقع بعد از امتحان میومدیم تو حیاط و رو یخها سر می خوردیم ...!

4 سال پیش همین موقع فقط آریان تقلب می کرد ...!

4 سال پیش همین موقع ما چیزی به نام گیم نت نمی شناختیم ...!

4 سال پیش همین موقع وقتی از جلسه امتحان میومدیم بیرون حساب می کردیم که معدلمون چقدر می شه و آیا از 19/70 میاد پایین تر ...!!؟؟؟

4 سال پیش همین موقع کسانی به نام سجاد و احسان و قیطاس  بین ما نبودند ...!

4 سال پیش همین موقع کسی به نام اویسی بین ما بود ...!

4 سال پیش همین موقع درس رو جدی گرفته بودیم و تو خونه داشتیم خر می زدیم ...!

4 سال پیش همین موقع ممد مو هاش... !

4 سال پیش همین موقع ...


اما امسال ...

اما امسال وقتی از جلسه امتحان میام بیرون با شادی فریاد می زنیم نمی افتم...!

اما امسال حتی برف هم نیومده چه برسه به یخ و سر خوردن و ...!

اما امسال فقط مصی تقلب نمی کنه ...!

اما امسال یک ساعت و نیم جلوی گیم نت یخ می زنیم ...!

اما امسال امید داریم که معدلمون بالای 17 بشه ...!

اما امسال هستند دیگه خب ...!

اما امسال رفته علامه حلی و حتی یادی هم از ما نمی کنه ...!

اما امسال درس رو جدی نمی گیریم ولی همچنان تو خونه خر می زنیم...!

اما امسال ممد کلاهش ...!


سوت 1 : تو یه ماه دو بار آپ کردم ... !

سوت 2 : مجنونم و دل زده ار لیلیا      خیلی دلم گرفته از خیلیا ...!

سوت 3 : عشق یا وجدان ...؟ مسئله این است ...!

سوت 4 : شاید امتحان ...! (3)

سوت 5 : ...

امتحان ...!

باز روزایی اومده که همه صبح زود تو سرما تو حیاط می ایستن و سراشون تو کتابه ...!

باز روزایی اومده که قبل از امتحان همه به جلوییا و عقبیاشون می گن دمت گرم خیلی آقایی ولی بعد از امتحان به همونا می گن ریدم تو دهنت عوضی ...!

باز روزایی اومده که تعطیلیاش کالیبرمون رو می بره بالا و بعدش حس اومدن به مدرسه نیست ...!

باز روزایی اومده که همه یک ساعت جلو گیم نت می ایستیم منتظر باز شدنش ...!

باز روزایی اومده که همه با اطمینان میان از جلسه بیرون ولی بعد از صحبت با دوستان می گن کثافت چه سوالای .... داده بود ...!

باز روزایی اومده که همه می خوان جبران کنن ولی در آخر پس از حواله به چپشون ، حواله می کنند به ترم دوم ...!

باز روزایی اومده که ...


ولی ...


امسال خیلی چیز ها فرق می کنه ...

امسال دیگه قیطاس خرخون شده و گیم نت نمیاد ...!

امسال سجاد جلو گیم نت هی غدش عود می کنه بیچاره ...!

امسال همه از شنیدن اسم ریاضی و فیزیک هم به خودشون می لرزن ...!

امسال باید جلو گیم نت ده بار زنگ بزنیم به Ausef و بگیم کجایی پس بگه من 3 دقیقه و 32 ثانیه و 98 صدم ثانیه دیگه اونجام...!

امسال آریان با دوچرخه نمیاد ولی ممد با دوچرخه میاد ...!

امسال فرید شلوارای قشنگ می پوشه که به اون کتش هم خیلی میاد ...!

امسال جواد موهاش تو حلقم ...!

امسال به جای برف ، احمدی نژاد میاد و امتحانا تعطیل می شه ...!

امسال ...


سوت 1 : آپ کردن سخته ولی ممکنه ...!

سوت 2 : بالاخره آپ کردم ...!

سوت 3 : زودتر آپ می کنم ...!

سوت 4 : ای بابا این سوت ها هم همش شد صحبت از آپ که ...!

سوت 5 : آمتحان بعد ----------> شیمی 

سوت 6 : ...

انتظار دیگه بسه ...

دیگه انتظار برای صبح زود پا شدن و غر زدنا که البته بعدش با عجله بری مدرسه و سلیمی و ... گیر بدن داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای فوتبال اول صبح داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای صف و ... شرای سلیمی و نکته گفتناش داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای زنگ ورزش داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای تیغ زدن قیطاس داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای غذا های تخمی مهرثرین داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای جوگیریای قیطاس و سهیل و امیر سر زنگ ورزش داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای خر خونی خر خونا و فحش های ما داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای پیچوندن درسای تخمی داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای دیدن قیافه ها مضخرف بچه ها داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای دیدن استیلای ضایع بچه ها داره به پایان می رسه ... (الالخصوص هادی و کبلی و امیر حسین و ...)

دیگه انتظار برای روبیک بازی و جدول بازی سر کلاس داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای گیم نتای بعد مدرسه داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار برای باز شدن مدرسه داره به پایان می رسه ...

دیگه انتظار داره به پایان می رسه ...

سوت 1 : فکر می کردم تو این روزا همه وبلاگاشون رو با موضوع مدرسه و .... اینا آپ کنن و خز بشه و من بیام یه موضوع متفاوت آپ کنم ولی با توجه به این که کسی با این موضوع آپ نکرد ما بسی کردیم ...!  

سوت 2 : یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد؟        دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد...؟

سوت 3 : چه جلب ...!

سوت 4 : به نمایندگی از همه وبلاگ نویسانی که تو پست قبل به نمایندگی از اون ها گفته بودم تقاضای پس دادن صبر های اهدا شده به راه بی پایان را از ایشان می کنم . 

پست اول ...!


پست اول بیشتر وبلاگا معمولا حاوی مطلب خاصی نیست.

میان می گن ما اومدیدم و ....

اما من می خوام پست اولم رو متفاوت شروع کنم.

گفتم بعد مدت ها به جمع وبلاگ نویسا برگردم.

هه ... آره ! بعد مدت ها...!

یادش بخیر....

یادش بخیر اولین وبلاگ من ...!

یادش بخیر وبلاگ اول آریان ، امیر و حتی محمد!

البته شک دارم این اولین وبلاگ آریان بوده باشه ولی این اولین وبلاگی بود که من پیدا کردم!

یادش بخیر وبلاگ سجاد که تازه از تبریز اومده بود و می خواست وبلاگ بزنه ...!

یادش بخیر شهریار که یه زمانی داغون بود...! ولی الان درشو تخته کرده ....!

یادش بخیر دعوای من و آریان تو وبلاگ دوم من و اون...!

یادش بخیر زمانی که آریان می گفت بسکتبال برای همیشه ....!

ولی الان از صحنه پاکش کرده...!

یادش بخیر وبلاگ دوم امیر که با عشق شروع شد ولی معلوم نشد با چی تموم شد...!

یادش بخیر وبلاگ امیرحسین تو زمان عاشقیش به ....! 

یادش بخیر ........!

اما الان....!

آریان رفته تو یه راه بی پایان ....!

سجاد می گه هیچوقت ، حتی برای همیشه ....!

امیر حسین با یار جدیدش فرید زدن تو کار لینوکس ....!

محمدرضا و هادی رفتن آتش نشان شدن و دو تا شلنگ گرفتن تو دستشون و آتیشا رو خاموش می کنن ولی جواد و سینا از اونور دو تا شاتگان گرفتن دستشون و همه جا رو آتیش می زنن...!

و اما از اعجوبه های این دوره زمونه رئوفه که تو دوران جدید وبلاگ نویسی دو وبلاگ نوشته...!

اول حرف هایی می زد که باعث تعجب ما شده بود ...!

اما بعد نمی دونم چه اتفاقایی افتاده که الان تو بد عذابی گیر افتاده...!

علیرضا که چهار فصل زندگیشو ریخته تو یه وبلاگ تا همه ببینن ...!

شهریارم که بازگشتش با همراهی وردپرس بود...!

البته به وبلاگ فارسیش قناعت نکرد و یه دونه انگلیسیش رو هم زده ...!



اینم وبلاگ سوم من...!

امیدوارم مثل قبلیا نشه ....!


سوت : می خوام هرگونه اینجا نوشت ، اونجا نوشت ، پایین نوشت ، بالا نوشت ، ننوشت ننویسم.

سوت 2 : حواسم نبود نوشتم که...!

سوت 3 : یه چیزی نوشت نیسته که ...!

سوت 4 : حکم اونو داره که ...!

سوت 5 : ....!